زن اولی: این مردها واقعاً خیلی لجوج و یک دنده هستند!
زن دومی: چی شده؟
زن اولی: مثلاً این شوهر من، دیروز درست چهار ساعت براش توضیح دادم، آخرش هم قبول نکرد که نکرد.
زن دومی: خوب چی رو داشتی براش توضیح میدادی؟
زن اولی: این که من آدم پر حرفی نیستم!!!
دیوانه اولی: من وقتی روی سرم می ایستم، خون توی سرم جمع می شه، ولی وقتی روی پاهام می ایستم، خون توی پاهام جمع نمی شه، می دونی چرا این جوریه؟
دیوانه دومی: خوب معلومه دیگه، چون پاهات مثل کلهات تو خالی نیستند!
معلم فلسفه یک صندلی می ذاره وسط کلاس و به شاگردانش می گه: شما باید یک مقاله بنویسید و در آن ثابت کنید که این صندلی وجود ندارد! یکی از شاگردان دو کلمه می نویسه و ورقه شو می ذاره رو میزش و بعد از اینکه معلم ورقه ها را تصحیح می کنه اون بهترین نمره رو می گیره! می دونید چی نوشته بوده؟
...
...
...
نوشته بوده: کدوم صندلی؟
حیف نون یه رستوران باز می کنه، ولی هر روز ظهر خودش می رفته بیرون غذا می خورده. بهش می گن چرا همین جا غذا نمی خوری؟ می گه: آخه پدرسوخته خیلی گرون می ده!
حیف نون تو قسمت کامپیوتر استخدام می شه. در پایان روز اول، رئیس ازش می پرسه: خوب، امروز چه کار کردی؟ حیف نون می گه: هیچی، کلیدهای کیبورد نامرتب بودن، به ترتیب الفبا مرتبشون کردم!
مشتری: این کت چند است؟
فروشنده: ۱۰ هزار تومان.
مشتری: وای! اون یکی چی؟
فروشنده: دو تا وای!
شیخى از شخص زشترویى پرسید اسمت چیست، شخص گفت آدم. شیخ گفت خدا پدرش را بیامرزد که این اسم را روى تو گذاشت، وگرنه با این قیافه از کجا مىفهمیدیم که تو آدمى؟
غضنفر آهنگ خالی گوش می کرده میزنه زیر گریه میگن چرا گریه می کنی؟ با بغض میگه آخه خوانندش لاله!